عکس و متن عاشقانه

همچنان با یاد تو.......

هوا سرد است..... من از عشق لبریزم

چنان گرمم ...
...
چنان با یاد تو در خویش سر گرمم ....

که رفت روزها و لحظه ها از خاطرم رفته ست!

هوا سردست اما من ...

به شور و شوق دلگرمم

چه فرقی می کند فصل بهاران یا زمستان است!

تو را هر شب درون خواب می‌بینم

تمام دسته های نرگس دی ماه را در راه می‌چینم

و وقتی از میان کوچه می‌آیی ...

و وقتی

قامتت را در زلال اشک می‌بینم ...

به خود آرام می‌گویم :دوباره خواب می‌بینم!

دوباره وعده‌ی دیدارمان در خواب شب باشد

بیا... من دسته های نرگس دی ماه را

در راه می چینم !!

نوشته شده در یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:,ساعت 16:24 توسط ramin|

این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست
نه! در دلم انگار جای هیچ کس نیست

آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیهِ دردهای هیچ کس نیست

حتی نفس‌های مرا از من گرفتند
من مرده‌ام در من هوای هیچ کس نیست

دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم
که هیچ‌کس اینجا برای هیچ‌کس نیست

باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست

من می‌روم هر چند می‌دانم که دیگر

پشت سرم حتی دعای هیچ‌کس نیست

 

نوشته شده در یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:,ساعت 16:20 توسط ramin|

فرقی نمی کند دیگر ...

فرقی نمی کند
عاشق باشی یا نباشی
روزی در اوج بودی
عاشقانه هایت دنیا را بر میداشت
در هیاهوی شلوغی خیابان ها
معشوقت محکم تر از خدا هوایت را داشت
راستش دیدنش هرچند کوتاه امیدی بر نا امیدی هایت بود
زندگی مانند ضربان قلب است
پایین و بالا
همان گونه که بر اوج بودی و عرش
روزی خواهی بود در فرش
مهم اینست اشتباه کردی
نباید بیش از حد دل میدادی
انسان است دیگر
ظرفیت دارد
بیش از اندازه محبت کنی خودش را گم می کند
تو می مانی و تنهایی و احساس برد برای او
راستش تنهاییت را کم ارزش ندان
زیرا این تنهایی حاصل تجریه است
و تجربه حاصل این است دیگر دل ندهی
و آن اشتباه را تکرار ...

نوشته شده در یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:,ساعت 16:13 توسط ramin|

همیشه فکر میکردم اینکه بی دریغ به کسی محبت کنی
هواشو داشته باشی
به یادش باشی
باهاش صادق باشی
بهش آرامش بدی
دوستش داشته باشی
میتونی اون آدم رو برای همیشه تو زندگیت داشته باشی
چیزی نگذشت که
فهمیدم زهی خیال باطل
اگر قرار باشه کسی برای همیشه بمونه
باید تشنه نگهش داشت
تشنه محبت و دوست داشتن
و اگه سیر بشه میره
تازه فهمیدم چقدر آدما بی لیاقت هستن
کسی که باید ازش دریغ بشه تا همیشگی بشه
موندنش هیچ ارزشی نداره!!

نوشته شده در یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:,ساعت 16:4 توسط ramin|

رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

رفتم ، مرا  ببخش و مگو  او وفا نداشت            راهي  به  جز  گريز برايم  نمانده  بود
 
اين  عشق  آتشين   پر  از  درد  بي اميد          در  وادي  گناه و  جنونم  كشانده  بود
 
رفتم  كه داغ بوسه ي پر حسرت  تو  را             با  اشكهاي  ديده  ز  لب شستشو دهم
 
رفتم  كه   نا تمام   بمانم  در  اين  سرود           رفتم  كه  با نگفته به  خود  آبرو دهم
 
رفتم ، مگو مگو كه چرا رفت ، ننگ بود               عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما
 
از پرده ي خموشي و ظلمت ، چو نور صبح          بيرون  فتاده بود  به يك باره  راز ما
 
رفتم كه گم شوم چو يكي قطره اشك گرم            در لا به لاي  دامن شب رنگ زندگي
 
رفتم  كه  در سياهي  يك  گور  بي نشان             فارغ شوم ز كشمكش و جنگ زندگي
 
من از دو چشم روشن و گريان گریختم                   از خنده هاي وحشي  طوفان گريختم
 
از  بستر  وصال  به آغوش  سرد  هجر                    آزرده  از  ملامت   وجدان  گريختم
 
اي سينه در حرارت سوزان خود بسوز                    ديگر سراغ شعله ي آتش ز من مگير
 
مي خواستم كه شعله شوم سركشي كنم            مرغي شدم به كنج قفس بسته و اسير
 
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش             در  دامن  سکوت  به  تلخی   گریستم
 
نالان  ز کرده ها و  پشیمان  ز گفته ها                    دیدم  که  لایق  تو  و عشق  تو  نیستم
 
نوشته شده در یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:,ساعت 16:0 توسط ramin|

مرا که می‌شناسی!

برای همه‌ی باران‌ها و همه‌ی بیابان‌ها، حرفی دارم...

برای همه‌ی دانه‌ها، همه‌ی ریشه‌ ها

که سر در می‌آورند و از حرفم سر در نمی‌آورند!

مرا که می‌شناسی!

رشته رشته می‌کنم آفتاب را، برای همه‌ی خانه‌ها،

برای همه‌ی خاطره‌ ها،

دراز بکش!

پشتت بر زمین باشد و نگاه‌ کن به نقطه‌ای نامعلوم

همه‌ی پرنده‌ها، همین‌گونه متولد می‌شوند

همه‌ی شعرها

همین‌گونه شکل می‌گیرند...

نوشته شده در یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:,ساعت 15:45 توسط ramin|

نوشته شده در شنبه 25 مهر 1394برچسب:,ساعت 23:11 توسط ramin|